باز کن پنجره را

عکس متحرک




در سحر گاه سر از بالش خوابت بردار!

كاروانهاي فرومانده خواب از چشمت بيرون كن !

باز كن پنجره را !

 

تو اگر باز كني پنجره را،

من نشان خواهم داد ،

به تو زيبايي را .

بگذر از زيور و آراستگي

من تو را با خود تا خانه خود خواهم برد

كه در آن شوكت پيراستگي

چه صفايي دارد

آري از سادگيش،

چون تراويدن مهتاب به شب

مهر از آن مي بارد .

 

باز كن پنجره را

من تو را خواهم برد؛

به عروسي عروسكهاي

كودك خواهر خويش؛

كه در آن مجلس جشن

صحبتي نيست ز دارايي داماد و عروس .

صحبت از سادگي و كودكي است .

چهره اي نيست عبوس .

كودك خواهر من،

امپراتوري پر وسعت خود را هر روز،

شوكتي مي بخشد .

كودك خواهر من نام تو را مي داند

نام تو را ميخواند !

- گل قاصد آيا

با تو اين قصه خوش خواهد گفت ؟! -

 

باز كن پنجره را

من تو را خواهم برد

به سر رود خروشان حيات،

آب اين رود به سر چشمه نمي گردد باز؛

بهتر آنست كه غفلت نكنيم از آغاز .

باز كن پنجره را ! -

- صبح دميد ! .

میخواهم  برگردم


 

 

می خواهم برگردم به روزهای کودکی

 

آن زمان ها که: پدر تنها قهرمان بود.

 

عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد

 

بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ...

 

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند.

 

تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.

 

تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود

 

و معنای خداحافـظ، تا فردا بود ...!

 

 

ســـکوت

سکــــوتــــــــ ...
رســا تــرین فــریــاد یک " زن " است ...
وقتی سکوتـــــ میکند ...
وقتی بحث نمیکند ...
وقتی برای به کرسی نشاندن عقایدش تلاش نمیکند ...
بــفــهــم ..!
که واقعــا آسیب دیده است ....
 

کاش چون پاییز بودم...

 
کاش چون پاییز بودم


کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم.


برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد,


آفتاب دیدگانم سرد می شد,


آسمان سینه ام پر درد می شد


ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد


اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد.


وه ... چه زیبا بود, اگر پاییز بودم,


وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم,


شاعری در چشم من میخواند ...شعری آسمانی


در کنارم قلب عاشق شعله می زد,


در شرار آتش دردی نهانی.


نغمه ی من ...


همچو آواری نسیم پر شکسته


عطر غم می ریخت بر دلهای خسته.


پیش رویم :


چهره تلخ زمستان جوانی


پشت سر :


آشوب تابستان عشقی ناگهانی


سینه ام :


منزلگه اندوه و درد وبد گمانی.


کاش چون پاییز بودم

 

 

 

 

 

 

                                                                         

این پست عنوان ندارد

وااااای چه گرد و خاکی نشسته!!!!!

 

پس چرا دیگه هیچکس نیست!!!!!

 

خسته شدم از بس با هزار شوق پست گذاشتم

 

ولی کسی به خودش زحمت نداده که یکیشونو بخونه!!!!!

 

برای کی می نویسم؟؟؟وقتی نوشته هام هیچ مخاطب خاصی نداره....

 

وقتی اونایی که به وبم میان  نخونده یه  شعری به عنوان کامنت میذارن ومیرن....

 

دیگه حرفی برای گفتن نمونده.......فقط اینکه.......دلگیرم

 

 

 

 

 

 

به یاد شهدای دشت کربلا

 

 

محرم,نوحه محرم,نوحه جدید محرم

 

 

محرم ماه الفت با جنون است


چراغ کوچه هایش بوی خون است


محرم حرمت خون است و خنجر


تلاطم می کند حنجربه حنجر


دل من فدای دو دست اباالفضل


به قربان چشمان مست اباالفضل


ربود از همه ساقیان گوی سبقت


به چوگان دل ناز شست اباالفضل


غم ِ زهرا مرا سوز درون داد


دم ِ حیدر به من شور جنون داد


حسین آمد به زخم دل نمک ریخت


مرا با شور عاشورا در آمیخت


مرا سودای زینب در به در کرد


نصیبم جرعه ای خون جگر کرد


ز فرط تشنگی بی تاب گشتم


عطش دیدم ز خجلت آب گشتم


چه ها گویم ز مَشک تیرخورده


ز دست ساقی شمشیر خورده


به خاک افتاد مشک از دست ساقی


دو عالم پر شد از بوی اقاقی


مشامم پر شد از داغ شهیدان


که می گردم بیابان در بیابان......